Sunday 27 December 2009

فردا اعتصاب عمومی به هر شکل اطلاع رسانی کنید

فردا اعتصاب عمومی به هر شکل اطلاع رسانی کنید

28 December 2009

Thursday 12 November 2009

ده نكته درباره سيزده آبان

ده نكته درباره سيزده آبان

1) در اين حضور خياباني، كودتاگران با نقشه نظامي به خيابان آمدند. تمام كوچه ها را شناسايي و بر اساس آن، تلاش كردند مردم را با هدايت اجباري به كوچه هاي اطراف هم باعث تفرق آنها شدند و بنابراين از تجمع گروه ها جلوگيري كردند و هم كنترل بيشتر بر مردم پيدا كردند.

2) به وفور نيروهاي سركوبگر از مردم فيلمبرداري كردند تا براي تظاهرات بعدي آنها را شناسايي كنند.

3) از خشونت سركوبگران چيزي كم نشده بود، جز كشتن با تير مستقيم كه هنوز خبر موثقي از آن دريافت نشده است.

4) بسيجي ها با انتظام و لباس فرم مشخص تري آمده بودند كه نشان دهنده تمركز آنها بر سركوب سازماندهي شده مردم بود. از اين رو،‌ سبزها بايد درباره استمرار جنبش فكر كنند زيرا سركوبگران نيز در سر، سازماندهي بيشتر براي سركوب و متوفق كردن جنبش مي پرورانند.

5) اكنون تا حدي چهره سبزها و سركوبگران براي هم آشنا شده است. در هر تظاهرات ما شاهد چهره آشناي آنها شده ايم. يكي از سركوبرگران كه معمولا به دور از درگيري ها در گوشه اي از خيابان مي ايستد و با موبايلش به بسيجي ها خط مي دهد كه چه كار كنند، شناسايي شده و هر بار در درگيري ها ديده مي شود. بنابراين بايد براي اين مسئله فكري كرد. تا جاي ممكن چهره ها را تغيير دهيم و از اين سركوبگران آشنا در خيابان فاصله بگيريم. استفاده از ماسك تا جايي كه جلب توجهِ سركوبگران نشود، ضروري است.

6) سبزهايي كه همديگر را مي شناسند، در هر تظاهرات با هم قرار مشخص بگذارند كه چه كارهايي بايد انجام دهند. فرضا اگر يكي زخمي شد چگونه سريع عمل كنند و در آن لحظه كاسه چه كنم در دست نگيرند. اگر يكي دستگير شد همان لحظه چه كار كنند.

گروهاي دوست بايد با هم صحبت كنند كه چگونه بسيجي ها را در كوچه هايِ از قبل شناسايي شده، در دام بياندازند. آنها بايد فكر كنند اگر سركوبگري را دستگير كردند بايد با او چكار كنند. حتي الامكان خشونت نكنند. كارت شناسايي او را ضبط كنند. فورا كسي از چهره اش عكس بگيرد. لوازم سركوب او را در همانجا در حضور خودش معدودم كنند. اگر فرصت باقي است از او تعهد كتبي بگيرند كه ديگر در تظاهرات شركت نكند. اين مدارك را در اينترنت منتشر كنند.

قرار و مدارهاي دوستان سبز بايد كاملا امنيتي باشد. حتي الامكان كسي از كارهاي آنها خبردار نشود. كارهاي آنها بايد عادي باشد. به گونه اي به اطرافيان خود بفهمانند كه اگر دستگير شدند، براي آنها چكار انجام دهند.

7) هر يك از افراد جنبش در هنگام حضور خياباني بايد مراقب خود باشند. تا جاي ممكن تلاش كنند به دست مزدوران نيافتند. براي اين كار فرضا بايد كوچه ها و خيابان را براي فرار از قبل شناسايي كنند.

8) حتي الامكان از خشونت پرهيز كنند اما در هنگام حضور خياباني براي آزادي دوستانشان از چنگ سركوبگران تمهيداتي را در ذهن داشته باشند.

8) از ياد نبريم به هر طريق ممكن در مناسبات بايد در خيابان حضور داشت از اين نظر تشويق ديگران كه ترديد دارند و متقاعد كردن آنها اهميت دارد. هرچند كه خطرات احتمالي نيز بايد به آنها گفته شود. هرچه آگاهي بيشتر باشد فرد بهتر مي تواند از جان خود محافظت كند.

9) در درگيري هاي خياباني در درجه اول چگونگي محافظت از خود است. اين به معناي ترسيدن يا بي اعتنا بودن به دوستان خود نيست (در جاي خود بايد ايثار كرد، كاري كه تا الان اعضاي جنبش از خود نشان داده اند). بايد به اين فكر بود كه هر فرد به گونه اي در تظاهرات بعدي بايد شركت كند بنابراين سلامت بودن و بودن او اهميت دارد. در اين ميان آمادگي بدني نيز مهم است.

10) سركوبگران تمرين مي كنند تا بهتر بتوانند خشونت كنند. ما بايد تمرين كنيم تا دست كم كمتر خشونت كنيم. بيش از هرچيز اين نكته براي آينده جنبش اهميت دارد.

Tuesday 29 September 2009


گزارشي از راهپيمايي مردم در روز قدس

زنده باد مردم ايران

يك قدم تا انقلاب بزرگ و راستين مردمي

روز قدس، مردم به رغم ضرب و شتم ها، كشتن ها و تجاوزها، با انگيزه بيشتر به خيابان ها آمدند و حضور خود را يكبار ديگر اعلام كردند. هرچند غافلان و ناشنوايان همچنان در خواب خرگوشي خود به سر مي برند. روزي به هوش مي آيند كه خشم مردم ديگر فرصتي برايشان باقي نمي گذارد. سركوبگران نشان دادند كه تنها خشم مردم مي تواند آنها را محو كند.

امروز پيام مردم صريح بود. تا ساعت 3 جنگ خياباني ادامه داشت ( در زمان تهيه اين گزارش). از انقلاب تا كارگر و بلوار لاله مردم موج مي زدنند و شعار مي دادند. بسيجيان به طور پراكنده نيز شعار مي دادند و بالاخره براي متفرق كردن مردم به آنها حمله ور شدند و با سنگ و سيم مابلي مردم را به شدت ضرب و شتم كردند. با شعار مرگ بر منافق چنان به مردم حمله كردند كه بسياري زير دست و پا ماندند. چند دختر و بچه در فشار جمعيتي كه روبروي آنها ديوار اتوبوس قرار گرفته بود، زير دست و پا ماندند. برخي سر شكسته به خانه هاي اطراف منتقل شدند. لباس شخصي ها، مردم را عامدانه به سمت ديوار اتوبوس ها هل دادند تا آنها را گرفتار كنند. تنها راه باقي مانده فقط راه باريك بين اتوبوس ها و پياده رو بود. آن همه جمعيت مجبور بودند از اين راه باريك عبور كنند. سنگ هايي كه بسيج مي زد باعث شد، چند نفر به شدت سرهايشان شكافته شود. اين درحالي بود كه مردم نمي خواستند مقابله به مثل كنند.

از نكات قابل توجه مشاجره دو بسيجي با هم بود. يكي كه خود را بسيجي مي دانست و به ظاهر او مي خورد، در مقابل يك بسيجي ديگر كه مردم را منافق مي خواند، ايستاد و گفت كه من بسيجي هستم قبلا در سپاه بودم اما اين كارهاي شما اشتباه است. آن يكي هم گفت اگر تو بسيجي هستي و در سپاه بودي، پس يك منافق نفوذي بودي.

پس از نماز جمعه در خيابان مطهري تقاطع ولي عصر، نيز مردم تجمع زيادي كردند. نيروهاي انتظامي، سپاه و ضد شورش و لباس شخصي وارد شدند و مثل گذشته به شدت گاز اشك آور زدند و مردم را ضرب وشتم كردند. عده اي نيز زخمي و عده اي دستگير شدند. دختري را گرفتند و تا ماشين هاي خود كشاندند اما مردم دختر را از ماشين بيرون كشيدند. با اشاره لباس شخصي ها، ضد شورش سپاه واردعمل شد و مردم را محاصره كردند و تا توانستند مردم را زدند حتي تماشاگران كنار خيابان را. در اين ضرب وشتم مردم سعي كردند زخمي ها را به كناري بكشند اما لباس شخصي ها و ضد شورش سپاه امان ندادند حتي به آنها رحم نكردند. دو فرد تنومند كه در ميان مردم بودند و از دور صحنه زد و خورد را نگاه مي كردند، با موبايل در حال گزارش بودند، در حالي كه موبايل ها قطع بود. به نظر به فرماندهان خود گزارش مي دادند. پس از سركوب مردم و متفرق كردن آنها، صحنه را ترك كردند.

امروز همچنين شعارهاي جديدي ساخته شد.

اي رهبر كودتا، اين آخرين پيام است، جنبش سبز ايران آماده قيام است

سرود مرگ برشاه پس از سي سال دوباره خوانده شد: محمود خائن ويرانه كردي، كشتي جوانان وطن،‌الله اكبر، كردي هزاران در كفن، الله اكبر، مرگ برتو(4)

روحاني واقعي،‌منتظري - صانعي

روحاني واقعي، خاتمي - كروبي

ببين بارون مي آد، اشك خدا داره مياد( اين شعر زماني گفته شد كه هوا باراني شد، قبل از زدن گاز اشك آور. درست هنگام باران گاز زدند. اين گاز درمقابل آب اسيدي عمل مي كند و باعث سوزش بيشتر مي شود. سپس وحشيانه به مردمي كه بين ديوار اتوبوس گير كرده بودند يورش بردند.)

استقلال، آزادي‌، جمهوري ايراني

مرگ بر ديكتاتور

اگه كروبي دستگير بشه، ايران قيامت مي شه

يا حسين، ميرحسين

استعفا، استعفا،‌استعفا بگو

راي منو پس بدين، بعدش برين پز بدين

ما اهل كوفه نيستيم، پول بگيريم بايستيم

خوني كه در رگ ماست، هديه به ملت ماست( در پاسخ به شعار لباس شخصي ها: خوني كه در رگ ماست، هديه به رهبر ماست)

مرگ بر منافق( در پاسخ به لباس شخصي ها: مرگ بر منافق)

مر گ بر روسيه

***

هنوز از كشته شده هاي احتمالي و تعداد دستگيري ها و زخمي ها خبري نيست.

Friday 18 September 2009

ده نکته کلیدی

ده نکته کلیدی

ده نکته کلیدی برای خروشان ساختن موج سبز در روز قدس

روز قدس در راه است. روزی که برخی آن را نقطه عطفی در چگونگی تداوم راه و مسیر جنبش سبز قلمداد کرده‌اند. بعد از نزدیک به سه دهه حمایت همه جانبه و پشتیبانی مردم ایران از مردم مظلوم فلسطین و اعتراض به آدم‌کشی‌ها و بی‌عدالتی‌های غاصبان صهیونیست، اینک بلایی مشابه با آنچه ۵۰ سال است فلسطینیان با آن دست به گریبانند در سه ماه اخیر بر سر مردم ایران نازل شده است.

سرکوب صهیونیست وار مردم ایران به دست کارگزاران دولت کودتا و کشتار، تجاوز، شکنجه، ممنوعیت در برگزاری مجالس عزاداری برای شهدای جنبش و حبس مردمی که گناهی جز پس گرفتن رای‌شان نداشتند بر این شباهت صحه می‌گذارد. اینک روزی تاریخ‌ساز در پیش است. روزی که گرچه به نام قدس و فلسطین رقم خورده است اما به گفته بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی، روز متحد شدن همه فرودستان جهان بر علیه ستگمران و ظالمان و مستکبران است.

بر اساس اخبار رسیده، کودتاگران از ترس تکرار حماسه نمازجمعه سبز با فشارهای پی در پی مانع حضور علی اکبر هاشمی رفسنجانی به عنوان خطیب نمازجمعه در روز قدس شده‌اند. احمد خاتمی، روحانی عبوس و ترشروی وابسته به دولت کودتا با همان صدای گوشخراشش مامور خواندن خطبه‌های روز قدس شده است و رئیس دولت کودتا، محمود احمدی‌نژاد، بعد از سرکوب گسترده مردم و نیز پس از آن که دستش به خون ده‌ها جوان بی‌گناه آلوده شد، قرار است به عنوان سخنران قبل از خطبه‌های نماز جمعه با مردمی که هیچ یک، او را نماینده قانونی خود نمی‌پندارند سخن بگوید.

تدابیر امنیتی شدیدی که در دانشگاه تهران صورت گرفته نشان از وحشت کودتاگران از حضور گسترده سبزها در مراسم روز قدس دارد و درست به همین دلایل است که حضور سبزها به شدت موثر خواهد افتاد. اما برای این حضور موثر در نظر داشتن نکاتی ضروری است. آنچه نباید از نظر دور نگاه داشته شود این است که نماز جمعه بعد از تظاهرات برگزار خواهد شد و بنابراین باید همه تلاشمان را بکنیم که این تظاهرات هر چه با شکوه‌تر برگزار شود.

برای اینکه حضور پرقدرت سبزها را در مراسم راهپیمایی فردا نشان دهیم، لازم است صفوف راهپیمایی را فشرده کنیم و نماز جمعه‏ای که امام جمعه‌اش از مدافعان کودتا و خشونت‌های اخیر علیه هم‌وطنان مظلوممان است را تحریم نماییم. در فاصله یکی دو ساعت، حضور یکپارچه سبزها و خالی شدن صفوف نماز از حضور آن‌ها این شکوه حضور را بیش از پیش متجلی خواهد ساخت. به همین منظور توصیه‌هایی که برای سبز کردن روز قدس لازم به یادآوری است را به صورت تیتروار در این نوشتار می‌آوریم. انتشار و اطلاع‌رسانی به عهده همه شما خوانندگان عزیز موج سبز آزادی که از هر رسانه‌ای موثرترید.

۱: ملت شریف و عدالتخواه ایران نزدیک به سه دهه است که در حمایت از فلسطینیان و در اعتراض به ظلم تمام عیار صهیونیست‌ها، هر سال روز قدس را به خیابان آمده و به تداوم این ظلم اعتراض کرده است. اما امسال در کنار مردم ایران، نوبت فلسطینیان هم هست که ندای عدالتخواهی را در حمایت از مردم ایران و در اعتراض به سرکوب‌های سه ماه اخیر دولت کودتا بلند کنند. ما سبزها باید صدای این درخواست خودمان از مردم فلسطین و لبنان و غزه را با سر دادن شعارهایی نظیر: فلسطین با غیرت/ حمایت حمایت، چه غزه چه ایران/ بپاخیزید دلیران، امان از این جنایت/ غزه بیا حمایت، هم غزه، هم لبنان/ همدردند با ايران، به گوش مردم فلسطین و لبنان و غزه برسانیم.

۲: حضور زودهنگام شما در مسیرهای راهپیمایی از ساعات اولیه ضروری است و باعث خواهد شد که از همان ابتدای شروع مراسم، فضا در کنترل سبزها باشد، راحت‌تر همرنگان خود را پیدا کنید و سازماندهی شعارها هم راحت‌تر خواهد شد.

۳: اعتراضات خیابانی جنبش سبز تاکنون مبتنی بر سه اصل سکوت و صلح و عدم خشونت بوده است. روز قدس هم این سه اصل را باید همواره به خاطر داشته باشیم و مدام آن را به معترضانی که در صفوف راهپیمایی هم‌دوش ما قرار گرفته‌اند گوشزد کنیم. آنچه تا به حال خشونت‌ها و سرکوبگری‌های کودتاگران را بیش از هر چیزی رسوا کرده همین ارامش و سکوت تظاهرات‌کنندگان بوده است.

۴: اعلام هر گونه خبری مبنی برخشونت‌های احتمالی مانند بمب‌گذاری یا مسائلی از این دست ساخته و پرداخته دست خود کودتاچیان است. مراقب باشید این قبیل شوک‌های آنی، آرامش و همبستگی میان صفوف راهپیمایان را به هم نریزد.

۵: سعی کنید در صفوف به هم فشرده و در حالیکه بازوانتان را در یکدیگر زنجیر کرده‌اید راه بروید و شعارها را تکرار کنید تا در صورت حمله احتمالی گروه‌های لباس شخصی و پلیس ضد شورش امکان واکنش دفعی گروهی داشته باشید. حرکت جمعی و زنجیروار به صورت دیوار انسانی، امکان اعمال خشونت فیزیکی از سرکوبگران را می‌گیرد. حتی‌الامکان فاصله خود را با نیروهای لباس شخصی موتورسوار و پیاده حفظ کنید و در صورت تلاش آنان برای ایجاد درگیری‌ لفظی سکوت کنید و به راه خود ادامه دهید.

۶: نیازی به تذکر نیست که همراه داشتن نمادی سبز به عنوان عضوی از این جنبش مردمی ضروری است. سعی کنید از پیراهن، چادر نماز، سجاده، تسبیح، روسری، مقنعه و در کل نمادهایی سبزرنگ که جدا ساختنشان از بدن کمتر ممکن است را در زمان حضور در نمازجمعه به همراه داشته باشید. اما قبل از نماز از آنجایی که در راهپیمایی‌های هر ساله روز قدس مرسوم است می‌توانید از پلاکاردها و پرچم‌هایی با پس زمینه سبز و نیز از عکس شهدا و اسرای جنبش سبز استفاده کنید. این امر بالاخص برای قبضه کردن دوربین‌های صدا و سیما با رنگ و آرم‌های سبز ضروری به نظر می‌رسد. نحوه استفاده از نمادهای سبز در راهپیمایی بسیار مهم است. به خاطر داشته باشید که هر گونه نماد سبز آشکاری ممکن است مورد تهاجم نیروهای فشار واقع شود. به همین دلیل هم توصیه می‌کنیم که تکه پارچه‌های سبز و یا نمادهای کوچک سبزی را در جیب خود پنهان کنید تا در صورت گم کردن نمادهای سبز، بتوانید در وقت مبادا و به خصوص در مقابل دوربین‌ها از آنان استفاده کنید.

۷: اینکه در این مراسم چگونه سبز پوشان قرار است حلقه‌های اولیه خود را تشکیل دهند یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هاست. به یاد داشته باشید که اگر در ابتدای مراسم سبزها در جمع های 2 یا 3 نفره سعی داشته باشند شعارهای خویش را سر دهند کار سرکوبگران برای ایجاد رعب آسان‌تر خواهد شد. بهتر است که ابتدا حلقه‌های کوچک تشکیل شود و ترجیحا با شعار الله اکبر که بهانه به دست سرکوبگران نمی دهد، با سبزهای دیگر که در میان صفوف تظاهرات‌کنندگان پراکنده‌اند متحد شوید و پس از گسترده شدن جمع شعارهای مرتبط که در آن به شباهت وضع و حال مردم فلسطین و مردم ایران و سرکوبگران تاکید می‌شود را سر دهید. برخی از این شعارها عبارتند از:

فلسطین، ایران است، استبداد، ویران است/ مرگ بر استکبار، چه در ایران، چه لبنان/ رای ما خون شده، ایران فلسطین شده/ کودتا، کودتا، ننگ به نیرنگ تو، خون جوانان ما، می‌چکد از چنگ تو

۷: ترس بزرگترین آفتی است که اتحاد و همدلی را خنثی می‌کند و به پراکندگی و دلسردی و یاس می‌انجامد. نیروهای سرکوبگر از هر حربه‌ای برای ترساندن شما استفاده می‌کنند. از یورش‌های آنی گرفته تا سر دادن شعارهای تحریک آمیز و ضرب و شتم فیزیکی. مهم‌ترین و موثرترین روش غلبه بر ترس دست در دست یکدیگر و آرام حرکت کردن است. از واکنش‌های عاطفی دفعی بپرهیزید.

۸: یادتان باشد روز قدس روز آخر مبارزه جنبش سبز نخواهد بود و تنها فرصتی است برای اینکه نشان دهیم معترضان سبزپوش هنوز در صحنه‌اند و آرام نخواهند نشست. برای نشان دادن این حضور، صرف اینکه در سکوت به خیابان بیایید و نمادهای سبز را در همه جا به نوعی بپراکنید که دوربین‌های رسانه ضدملی امکان سانسور حضور سبزها را نداشته باشند، کافیست. همین‌که رنگ سبز بر میلیون‌ها نفر جمعیت در روز راهپیمایی غلبه کند و موجی سبز چون بیست و پنجم خرداد خیابان‌های تهران و ایران را فرابگیرد کفایت می‌کند تا صدای اعتراض این جنبش دوباره بلند شود و خونی تازه در رگ‌ مقاومت ملت بدود.

۹: خطیب جمعه فردا از شرط عدالت ساقط است و در واقع نماز گزاردن پشت سر او جایز نیست. فردا سبزها قدرت حضورشان را با شرکت در راهپیمایی به نمایش خواهند گذاشت و پس از اتمام راهپیمایی، آرام به سمت خانه‌های خود حرکت خواهند کرد. وقتی صفوف نمازجمعه از حضور شما سبزها خالی باشد، میلیون‌ها چشم دوخته شده به صفحه تلویزیون تفاوت حضور یا عدم حضور سبزها در راهپیمایی روز قدس و نمازجمعه که فردا تبدیل به محفل کودتاگران خواهد شد را می‌فهمند و رسانه ضد ملی هم امکان مصادره راهپیمایی روز قدس را نخواهد داشت. پس با حضور سبزتان در صفوف راهپیمایی به روز قدس معنایی جدید ببخشید!

۱۰: روز قدس امسال، تجلی واقعی اتحاد عدالت‌خواهان بر علیه عدالت‌ستیزان خواهد بود و برای اولین بار در تاریخ انقلاب مرزهای کرانه باختری تا ایران با حضور و شعارهای سبز شما درنوردیده خواهد شد. فلسطین همین ایران ماست. پس برای آزادی‌اش از دست اشغالگران و تجاوزگران رای و آبرو و جان ملت به پیش!

Wednesday, 26 August 2009

پيام بي دادگاه

پيام بي دادگاه

  1. جراحي دوم خرداد
  2. دستگيري موسوي

برپايي بي دادگاه اخير با حضور سعيد حجاريان، كه نه مي تواند به درستي بنويسد و نه مي تواند تكلم كند (چگونه مي تواند اعترافش اعتبار داشته باشد)، دو پيام عمده در بر داشت: بيانيه سياسي حجاريان مبني بر پايان فعاليت سياسي اش و احضار ندامت، تاكيد بر برتري ايدئولوژي ولايت فقيه بر مكاتب فكري ديگر بود. نظام سابق جمهوري اسلامي كه اكنون حكومت به تمامي در دست كودتاچيان است، از دوم خرداد 76 كينه تغييرخواهي مردم را در نظام اسلامي در دل داشته اند. يكي از كساني كه مقصر مي دانستند حجاريان به عنوان نظريه پرداز درون حكومت بود. از رونوشت او در دادگاه كاملا مشخص است كه كودتاچيان در حال انتقام گيري هستند. براي اين كار بايد از نظريه پرداز مي خواستند تا از تمام مكاتب فكري جهان اعلام برائت كند و ولايت مطلقه فقيه را يكبار ديگر مانند دهه شصت تنها ايدئولوژي الهي حاكم بر جهان بداند. اين مسئله از نظر آنها بسيار ضروري است. از نظر آنها وحدت سابق تنها حول ولايت فقيه شكل مي گيرد. حال آن كه آنان غافل اند كه آنچه بر سر ولايت شان پيش آمد نه توطئه بلكه روند طبيعي است كه بر سر هر ايدئولوژي بسته و سركوبگر مي آيد. البته آنها هميشه به يم دشمن فرضي نياز دارند. درهمي راستاست كه بايد انتقام خود را از افراد ديگري بگيرند. بهزاد نبوي به عنوان سازماندهنده دوم خرداد، از نظر آنها، و محمد خاتمي. اين جلسه بي دادگاه پيامي به خاتمي بود.

همچنين كودتاچيان از طريق اين بي دادگاه پيام ديگري براي ميرحسين موسوي ارسال كردند. به او گفته شد هنوز كه به زندان انفرادي نيافتاده است بهتر است بحث تقلب در انتخابات را تمام كند و پوزش بخواهد. و در نهايت انتخابات باشكوه را تاييد كند. پيام تهديد آميز بسيار صريح بود.

پروژه كودتاچيان دستگيري خاتمي،‌موسوي و كروبي است . آخرين سنگري كه بايد فتح كنند هاشمي رفسنجاني است كه اكنون چندبار اسم او و پسرانش در دادگاه برده مي شود. با فتح اين سنگر و عزل و دادگاهي هاشمي كاركودتاچيان وارد فاز جديدي مي شود. همانطور كه در نوشته حجاريان معلوم است كودتاچيان از گسترش آموزش عالي و مكاتب فكري غير از منبع لايزال ولايت فقيه كه براي مديريت جهان برنامه دارد و براي مشكلات زندگي انسان ها راه حل هاي جاودانه دارد، دلخورند. بيخود نيست كه مي گويند پايانامه هاي دانشگاهي در راستاي انقلاب رنگي هستند. بنابراين فاز ديگر كودتاچيان به عبارتي ايده آل آنها،‌ اين است كه دانشگاه ها و مراكز روشنفكري كه در طي سي سال ريشه گرفته اند را منحل كنند جاي آن آموزه هاي ولايت فقيه را برپاكنند و خود را براي ظهور آماده كنند. آنها براي اينكار نياز به انتقام گيري و جراحي دوم خرداد دارند. كاري كه به تصور خود دارند انجام مي دهند. اما زهي خيال باطل.



مرگ بر ديكتاتور، صبح پيروزي نزديك است

Sunday 23 August 2009

ترس كودتاگران

ترس كودتاگران

مدت هاست كه تلويوزيون را درخانه براي خود تحريم كردم. ديشب كمي دراز كشيدم و با خودم گفتم اين نكبت را روشن كنم ببينم چه آشغالي دارد. برنامه لاوجود دو قدم تا صبح بود. خوشبختانه آدم هاي فهيم به عنوان ميمهان برنامه از شركت در آن خودداري مي كنند. ديشب هم گويا مثل شب هاي پيش جناب صالح علاءِ خوش غيرت كه درتمام مدت كودتا همكار ي خودش را با تلويزيون كودتا حتي براي يك شب هم قطع نكرد، داشتند با كاكاوند سر هم ديگر را مي تراشيدند. زماني كه من روشن كردم، ديدم كاكاوند دارد درباره شعر ياس مهدي اخوان ثالث بعد از كودتاي 28 مرداد حرف مي زند كه بله الان هم سالگرد كودتاست و اخوان شعرش، شعر ياس است اما نه از آن ياس هايي كه آدم ها در خودشان فرو بروند... كه يك دفعه صالح علاءِ خوش غيرت برگشت به او گفت ببخشيد از پشت دوربين مرتب به من مي گويند وقت تمام است. در حالي كه كاكاوند بحثش را درباره شعر بعد از كودتا تازه آغاز كرده بود. كودچيان حواسشان جمع است كه هر جا ، حتي در برنامه فرمايشي خود، اعمال سانسور و سركوب كنند. اين مسئله البته نشانه ترس بي حد و حصر آنهاست. آنها از هم اكنون از هر چيز كوچك و درشت به لرزه در مي آيند. ترس كودتاگران، پاشنه آشيل آنهاست. جنبش سبز بايد اين ترس را مغتنم بشمارد، جنبشي كه ديگر پرواي جان خود را در راه آزادي و عدالت و تساوي ندارد، از چه چيز كودتاگران و جنايتكاران مي ترسد؟

Saturday 22 August 2009

The TIMES August 22, 2009


Iranian boy who defied Tehran hardliners tells of prison rape ordeal

The 15-year-old boy sits weeping in a safe house in central Iran, broken in body and spirit. Reza will not go outside — he is terrified of being left alone. He says he wants to end his life and it is not hard to understand why: for daring to wear the green wristband of Iran’s opposition he was locked up for 20 days, beaten, raped repeatedly and subjected to the Abu Ghraib-style sexual humiliations and abuse for which the Iranian regime denounced the United States.

“My life is over. I don’t think I can ever recover,” he said, as he recounted his experiences to The Times — on condition that his identity not be revealed. A doctor who is treating him, at great risk to herself, confirmed that he is suicidal, and bears the appalling injuries consistent with his story. The family is desperate, and is exploring ways of fleeing Iran.

Reza is living proof of the charges levelled by Mehdi Karoubi, one of the opposition’s leaders, that prison officials are systematically raping both male and female detainees to break their wills. The regime has accused Mr Karoubi of helping Iran’s enemies by spreading lies and has threatened to arrest him.

The boy’s treatment also shows just how far a regime that claims to champion Islamic values is prepared to go to suppress millions of its own citizens who claim that President Ahmadinejad’s re-election was rigged.

Reza’s ordeal began in mid-July when he was arrested with about 40 other teenagers during an opposition demonstration in a large provincial city. Most were too young even to have voted. They were taken to what he believes was a Basiji militia base where they were blindfolded, stripped to their underwear, whipped with cables and then locked in a steel shipping container. That first night Reza was singled out by three men in plain clothes who had masqueraded as prisoners. As the other boys watched, they pushed him to the ground. One held his head down, another sat on his back and the third urinated on him before raping him.

“They were telling us they were doing this for God, and who did we think we were that we could demonstrate,” Reza said. The men told the other boys they would receive the same treatment if they did not co-operate when interrogated the next day.

Reza was then taken outside, tied to a metal pole and left there all night. The next morning one of the men returned. He asked whether Reza had learnt his lesson. “I was angry. I spat in his face and began cursing him. He elbowed me in the face a couple of times and slapped me.” Twenty minutes later, he says, the man returned with a bag full of excrement, shoved it in Reza’s face and threatened to make him eat it.

Reza was later taken to an interrogation room where he told his questioner he had been raped. “I made a mistake. He sounded kind, but my eyes were blindfolded. He said he would go look into it and I was hopeful,” Reza said.

Instead, the interrogator ordered Reza to be tied up and raped him again, saying: “This time I’ll do it, so you’ll learn not to tell these tales anywhere else. You deserve what’s coming to you. You guys should be raped until you die.”

He was subjected to further brutal sexual abuse — and locked up for three days of solitary confinement.

Reza was then forced to sign a “confession” in which he said that foreign forces had told him and his friends to burn banks and state media buildings. He was told to identify as the ringleader a 16-year-old friend who had been so badly beaten that he was in hospital.

“I was shaking so much I couldn’t even hear what they were saying,” said Reza. “I just signed whatever they put in front of me without looking at it. I was scared they would rape me again.”

The next day Reza and other detainees were transferred to a police detention centre, where he was held for a further week.

On the third day, police officers entered the cell in the middle of the night, blindfolded him and led him to the toilet, where he was again raped. “My hands began shaking, my legs were weak and I couldn’t stand up properly. I fell down and smashed my head hard on the ground to try and kill myself. I started screaming and shouting for them to kill me. I just couldn’t bear it anymore. I hated myself,” he said, weeping at the memory.

The following morning he was summoned by a police commander, who asked why he had been screaming the previous night. When he explained, he was asked to identify his rapist. The boy said he had been blindfolded, so the chief commander hit him and accused him of lying. He was forced to sign a letter admitting he had made baseless accusations against the security forces.

Reza’s ordeal was far from over. He was taken with about 130 other prisoners to the city’s Revolutionary Court, where they were herded into a yard. The judge told them that he would hang those who had violently resisted the Islamic revolution and read out the names of ten teenagers, including Reza. The message was clear: if they continued to say they had been raped they would be executed.

The judge sent them to the city’s central prison, where Reza was handcuffed and held in a small cell with six other boys for ten more days. In the evenings officers beat the boys and taunted them with the words: “You want to cause a revolution?.

Periodically, the most senior officer would take the boys away, three at a time. “When they returned they would be very quiet and uneasy,” Reza said. When his turn came he and the others were led into a small room and ordered to strip and have sex with each other. “He told us that with this we would be cleansed — we would be so shattered that we would no longer be able to look at each other. This would help calm us down.”

After 20 days Reza’s family finally secured his release on bail of about £45,000 — and with a final warning that he should say nothing about his treatment. His brother said: “A friend of mine who is a guard in the prison where Reza was being held had told me he was ill. The night he was released he was crying uncontrollably; then he broke down and told my mother everything.”

The family persuaded a hospital doctor they knew to treat him, despite the danger to herself. She has treated his physical injuries and given him antibiotics and sedatives but cannot perform an internal examination. Reza is deeply traumatised, terrified of being returned to prison and barely sleeps.

The doctor told The Times that other detainees had suffered a similar fate. “We have many cases in the hospital but we can’t report on them. They won’t let us open a file. They don’t want any paperwork,” she said.

Drewery Dyke, an Amnesty International Iran researcher, said that Reza’s case was “consistent with other reports we have received in terms of the severity of disregard for human dignity, the unrestricted abuse without any recourse to justice, the involvement even of judicial persons in rape abuse and the denial of the basic right to healthcare”.

Reza, at least, survived to tell the world his story. The 16-year-old friend he had to name as the ringleader has since died in hospital from his injuries.

• The identities of all people mentioned in the article have been withheld.

http://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/middle_east/article6805885.ece

Thursday 20 August 2009

تجاوز علني شد

تجاوز جنسي علني شد

آنچه مسولان اين نظام در اين سي سال انجام دادند، مجبور شدند درظرف اين چند وقت اخير نه تنها در مجموع و يكجا تكرار كنند بلكه كارهاي آنها علني شد. اعمالي همچون دروغ گويي، تقلب، ضرب و شتم در خيابان وزندان، كشتار در خيابَان و زندان، تجاوز جنسي در زندان. ديگر چه كار شري باقي مانده است كه انجام نداده باشند؟

برخي از كساني كه در مدت اين سي سال دچار صدماتي شدند، به تازگي حاضر شدند خاطرات خود را از تجاوزات جنسي آشكار كنند. اين روزها در سايت هاي مختلف شاهد چنين امري هستيم.

شايد برخي فكر كنند كه با عوض شدن رئيس قوه قضايه كمي از اين جنايت ها به دست عدالت حقيقي سپرده شوند،‌ صادق لاريجاني گفته كه تمام متعرضان به حقوق بشر را مجازات مي كند.

اما اين خيال خام را بايد از سر بيرون كرد. تازه پروژه كودتاچيان دارد كامل مي شود. آنها ابتدا مجلس را تا حدي فرمايشي و يكدست كردند، بعد قوه مجريه و حالا قوه قضائيه باقي مانده بود كه تكميل شد. مطمئن باشيد كه متعرضان به حقوق بشر قطعا منظورشان معترضان به اين كثافت پيش آمده است. بي شك كساني كه مجازات مي شوند مردم هستند نه جنايتكاران.

لاريجاني مجلس هم به كروبي اعتراض كرده كه چرا جنايت هاي جنسي را علني كرده و بايد اول به خود ما مي گفت نه آن كه براي عموم مردم آشكار كند. ازاين گفته نتيجه مي شود كه لاريجاني نيز دروغ گفته است. چون گفته بود كه در تحقيقات ما تجاوز نبوده است. اول اين كه وقتي مي گويد كروبي بايد مخفيانه به ما مي گفت يعني كه تجاوز را تاييد كرده فقط نبايد علني مي شد. دوم اين كه چند روز بعد از حرف لاريجاني،‌معلوم شد سه نفر در حضور كميته تحقيق مجلس درزندان اوين اذعان به تجاوز كردند به طوري كه عليخاني از فرط ناراحتي به كريدور زندان رفته است. بعد مرتضوي اين سه نفر را از زندان برده است و حالا از سرنوشت انها خبري نيست.

آقاي لاريجاني نفهميده است كه ديگر نمي شود پنهان كاري كرد. وقتي روح ملتي جريحه دار شود اول خطر آن متوجه حاكميت است. بهتر است لاريجاني ها به جاي همكاري با جنايتكارن و كودتاچيان( كه شايد خود جزو آنها باشند) و ترس از آنها، با مردم مجروح و رنجديده، همكاري كنند و ترس واقعي شان از مردم باشد زيرا غضب مردم،‌ سخترين غضب است.

گفت و گو

گفت و گويي با يك تجاوزگر

به نام ولايت گفتند بكن

آنچه در پي مي آيد يك گفت وگوي تاييد نشده است، با نظر به اينكه اين روزها شايعه خيلي به واقعيت نزديك است بايد به اين گفت وگو توجه كرد.

فردي كه در تاكسي نشسته بود اين ماجرا را تعريف كرد:

درتاكسي نشسته بودم كه دختري از جلوي ماشين رد شد. بغل دستي ام گفت بايد ترتيب همه اينا رو داد. گفتم اي آقا اين چه حرفيه. برگشتم به صورتش نگاه كنم ديدم خيلي عوضيه. دستاش مثه دستاي گوريل بود. صورتش ته ريش داشت تا بالاي گونهاش. فكر كردم به خاطر لباس پوشيدن دخترا اين طور ي مي گه. خواستم بگم هركس يك جوره ديگه. اما با ديدن قيافه اش حرفم رو خوردم. كمي گذشت گفت نمي دوني چه حالي مي ده مفت بكنيش. كنجكاو شدم گفتم چه طور؟

-خب ديگه. چند وقت پيش جايي بوديم. حاج آقا سردار گفت اين جنده هاي اغتشاش گر كه طرفدار موسوي اند رو بايد ترتبيشون رو داد.

-كجا؟

جواب نداد.

-اون حاج آقا گفت بيان! اينايي كه گرفتن،‌ دل آقا را خون كردن، دل ولايتو خون كردن،‌ اين كافر را حلالتونه، مث زمان جنگ پيغمبر با كافر را. زنا حلالتون. خلاصه يكي نصيب ما شد. اول راه نمي داد بعد زدمش، گذاشتم تو دهنش و وايستوندمش حسابي جلو و عقبشو ترتيب دادم.

حالم بهم خورد ولي مي خواستم ببينم كيه و كجا اين كارو كرده، كه جواب نمي داد.

گفتم شايعه اس كه يكي از اين را رو سوزندن.

-دروغ مي گن كافر را. من نمي دونم. اون كافري كه من كردم،‌ بي حال شد و بعدم بردنش.

-كجا؟

آخراي پيروزي پياده شد و رفت.

Thursday 13 August 2009

تجاوز جنسي در حاكميت اسلام ناب محمدي

تجاوز جنسي در حاكميت اسلام ناب محمدي

آقای لاريجانی گفت پس از نامه مهدی کروبی درباره تجاوز جنسي به بازداشت شدگان دختر و پسر در پي اعتراضات خياباني اخير، لازم ديده شد به اين موضوع رسيدگی شود و « دربررسی های دقيق از بازداشت شدگان در کهريزک و اوين هيچ موردی از آزار و تجاوز جنسی مشاهده نشده است.» علی لاريجانی افزود اگر آقای کروبی شواهدی در اين زمينه دارد ارائه دهد تا پيگيری شود.

دراين باره بايد گفت كه تجاوز جنسي، مسئله مهمي است كه در سراسر جهان وقتي چنين عمل شنيعي صورت مي گيرد، آسيب ديدگان اغلب هيچ تمايلي ندارند، تجاوز را آشكار كنند. آنها بيشتر ترجيح مي دهند كه سكوت كنند يا به علت صدمات رواني قادر به بازگو كردن نيستند. يكي از مشكلات قوه قضايي در همه جا اين است كه مصدومان حاضر به شكايت نيستند و به خاطر حفظ آبرو كمتر آمادگي دارند كه اظهار شكايت كنند.

در مورد تجاوزات جنسي اخير در ايران علاوه بر نكات بالا، ترس از جان،‌ پس از شكايت وجود دارد. آنها مي ترسند شكايت كنند يا با نام واقعي، ماوقع را توضيح دهند چون ممكن است دوباره سر از بازداشت هاي غيرقانوني درآورند.

حال اين سوال از لاريجاني وجود دارد كه چگونه ظرف يك يا دو روز، از كذب بودن آزار جنسي مطمئن شدند؟ امري كه در درجه اول نيازمند جلب اطمينان آسيب ديدگان است و اين خود در شرايط فعلي بسيار دشوار است، در شرايطي كه اعمال وحشيانه هنوز ادامه دارد و مسولان در صدر همچنان به دروغ مي گويند كه بايد به آسيب ديدگان رسيدگي شود اما در خيابان همچنان شاهد هستيم به خاطر يك اعتراض كوچك، مردم را به فحش هاي ركيك و باتوم مي بندند. ضمن اينكه يكي از موارد مورد تجاوز جنسي قرار گرفته، فردي به نام ترانه موسوي است كه مي گويند پس از تجاوز، جنازه وي را سوزانده اند، مسولان امر چنانچه ادعايي در صداقت در گفتار و عمل خود دارند، بهتر است به اين مورد بپردازند و صحت و سقم آن را بررسي كنند. لااقل مي توانند تحقيق كنند كه چرا خانواده ترانه موسوي سكوت اختيار كرده اند.

احتمالا مسئله تجاوز جنسي مانند ديگر وارد در جمهوري اسلامي، يا حكومت اسلامي جديدالتاسيس، ماست مالي مي شود و به گردن دشمنان اسلام و انقلاب مي افتد.

Wednesday 12 August 2009

BAZAR

ILNA: Bazar Saket ast vali niroohayeh entezami ziad hastand

Tuesday 11 August 2009

چهارشنبه 21 مرداد

روز چهارشنبه 21 مرداد 88، تجمع در بازار بزرگ ،

بهتر است با خود سيگار( براي دفع گاز اشك آور)،، ماسك، يك قطعه گاز استريل(براي مواقع زخمي شدن) كه همه اينها در جيب جا مي شوند، با خود همراه كنيم. بعد از تجمع همه را دور بياندازيد.

تظاهرات بايد تبديل به اعتتصاب عمومي شود

اگرچه تظاهرات درجنبش سبز و مسالمت آميز، در زماني كه رهبري مشخصي ندارد و بدون سر است( كه از جنبه اي اين نكته نقش مثبتي دارد و چون باعث مي شود با توجه به تجربه پيشين مردم ايران از كاريزماي ديكتاتوري منش جلوگيري شود)، نحليل مي رود،‌ در شرايطي كه هنوز بورژوازي ما به طور گسترده متقاعد نشده است كه نيازمند انقلاب است، يكي از تاكتيك ها بايد اين باشد كه اقشار مختلف از جمله كارمندان،‌ كارگران، معلمان، بازاريان، مهندسان مدير و در مراحل بعدي نيروهاي نظامي متقاعد شوند كه اعتصاب كنند. براي اين كار ازروش هاي مسالمت آميز براي جلب نظ آنها بايد استفاده شود.

پيشنهاد اخير براي تجمع در بازار بزرگ تهران به دلايل بيشمار مناسب است:

- باعث مي شود بازاريان،‌ حجره ها را ببندند. تظاهارت دربازار بايد با فواصل مناسب انجام شود تا در بازاريان ايجاد همدلي شود. در رابطه با اين تجمع در بازار نكات زير قابل توجه است:

- راه هاي گريز در بازار بسيار است اما توجه شود كه سركوبران نيز ممكن است لباس شخصي هاي خود را در كوچه پسكوچه ها در تكمين بگذارند.

- بازار مستعد آنش گرفتن است. و اين مسئله شايد مورد سوء استفاده كودتاچي ها قرار گيرد. آنها ممكن است آتش سوزي هاي ساختگي راه بياندازند و به گردن جنبش بياندازند. همچنين ممكن است آنها برخلاف تصور در بازار گازاشك آور بزنند، يادمان نرود سركوبگران دست به هر كاري مي زنند. اگر انها گازاشك آور بزنند،‌معترضان الزاما بايد آتش روشن كنند. دراين صورت بهتر است از سيگارهاي ارزان قيمتي كه زياد دود مي كند، استفاده شود. در هر حال بايد مراقب مواد بسيار قابل اشتعال در بازار بود.

- در هر فرصت ممكن بايد شعارهايي داد كه هدف جنبش را به طور فشرده بيان كند. مثلا دولت كودتا، استعفاء استعفاء. يا شعارهايي كه محاكمه جنايات سركوبرگران را تبليغ كند.

- از انجايي كه مهمترين كاركرد تجمع دربازار، بسته شدن حجره ها ست، اين مسئله به لحاظ اقتصادي تاثيرگذار است اما همچنان به قشرهاي ديگر نياز هست. رانندگان اتوبوس و به ويژه كارگران صنعتي تاثير به سزايي دارند.

- بهتر است تجمع ابتدا در بيرون از بازار ،در ورودي، انجام گيرد و سپس به درون بازار كشيده شود.

crime1

  1. انتشار خبر کشته شدن محسن روح الامینی که پدرش رییس انستیتو پاستور و از نزدیکان محسن رضایی است باعث شد لایه‌هایی از حاکمیت که پیش از این در مقابل جنبش سبز موضع گرفته بودند یا به هرحال همدلی با خواست مردم نداشتند و چشم خود را بر جنایات دهشتانک، آدمکشی و تجاوز نیروهای کودتاگر بسته بودند هم در اعتراض به این رفتار وحشی گرانه با مردم هم صدا شوند. نمونه‌اش علی مطهری نماینده اصولگرای مجلس و پسر شهید مطهری که هرچند هنوز فاصله خود را با خواست حقیقی مردم حفظ کرده و حرف از تقصیر کاری میرحسین موسوی در دامن زدن اغتشاشات و دعوت مردم به خیابان ها می‌زند اما در نامه‌ای تند خطاب به حسین شریعتمداری سردبیر روزنامه کیهان و یکی از طراحان اصلی پروژه‌های جنایتکارانه موضوع کشته شدن محسن روح الامینی را بهانه قرارداده تا از وضعیت انتقاد کند.
  2. در این نامه مطهری از شریعتمداری پرسیده :« اگر جوانی را که برای تماشای تجمعی آمده یا در آن تجمع شرکت کرده و حد اکثر شعار داده، گرفتند و به بازداشتگاه کهریزک بردند و پس از دو هفته جنازه او را در حالی که آثار ضرب و شتم بر روی آن باقی است و فک او را شکسته اند تحویل خانواده اش دادند، خانواده ای که در این دو هفته از هر گونه اطلاع رسانی درباره فرزندش محروم بوده، مسئله مهمی نیست، بلکه حقش بوده چون اهل باطل بوده است!» در قسمت دیگری از نامه‌ی این نماینده مجلس آمده :« باید مأموران و فرماندهانی که مرتکب این فجایع شده اند با نام و نام خانوادگی و عکس در صدا و سیما و روزنامه ها معرفی شوند و مجازات آنها که از سوی دادگاه تعیین می شود زمانی که سران رژیم گذشته را محاکمه و مجازات می کردند ایشان(شهیدمطهری) به عنوان نزدیکترین یار امام خمینی (ره) و رئیس شورای انقلاب، با آقای خلخالی تماس گرفتند و او را مورد عتاب قرار دادند که چرا با بازداشت شدگان بدرفتاری شده است و ما حق هیچ گونه تعرضی به آنها را نداریم، مجازات آنها همان است که دادگاه تعیین می کند. اعلام گردد و ترتیبی اتخاذ شود که مردم مطمئن شوند که این مجازاتها انجام می‌شود نه مانند داستان قتل‌های زنجیرهای و قتل زهرا کاظمی و زهرا بنی یعقوب که معلوم نشد کار قاتلان و خاطیان به کجا انجامید.»
  3. در خبرها آمده بود که محسن روح الامینی به بازجویان و شکنجه گران گفته بود که کیست و چدرش چه منصبی دارد. آنها هم با عصبانیت و توهین جواب داده بودند اگر جبرئیل هم آشنایت باشد دست از سرت بر نمی دارم. واضح است که می دانسته اند چه می کنند و کارشان چه عواقبی دارد. اما دستور و سیاست این بوده که با این جنایات فضای رعب و وجشت بر جامعه حاکم شود و مردم هراسان به خود بگویند وقتی حکومتی این بلا را برسر اقلیت خودی می آورد با ما چه خواهد کرد.
  4. علی مطهری تذکر به جایی می‌دهد. اگر محسن روح الامینی کشته نشده بود و صدای اصولگراها درنیامده بود نه رهبر مجبور می‌شد بازداشتگاه کهریزک را تعطیل کند و نه روند آدمکشی متوقف می شد. برای آنها چه فرقی می کرد که 200 نفر را بکشند یا هزار نفر را. وقتی صدای اعتراض مردم به جایی نمی رسد و حتی اجازه کفن و دفن به خانواده‌های قربانیان نمی‌دهند. محسن روح الامینی یکی دیگر از شهیدان جنبش است اما اگر فرزند یکی از مقامات نبود و خانواده اش به اندرونی قدرت راه نداشتند آیا می توانست بهانه نامه نوشتن نماینده مجلس به این و آن شود. این مصداق دیگری از تبعیضی است که با گوشت و پوست جمهوری اسلامی عجیبن شده. اگر دویست نفر از جوانان ملت قربانی وحشی گری کودتاگران شود از خانه ملت صدا درنمی آید تا این که تیغ جنایتکاران به گلوی یک خودی برسد. آن وقت است که می شود اعتراض کرد و از حق ملت دفاع کرد.

Thursday 6 August 2009

This is the people

تداوم يا مكث جنبش؟

حميد اشرف

آيا كسي فكر مي كرد كه جنبش سبز تا بدين پايه تداوم يابد؟ حاكميت كودتاچي تصور مي كرد كه با يك سركوب ضربتي صداها خاموش مي شود.براي همين دست به كشتار محدود زد تا ترس را در افراد نهادينه كند. اما حتي پس از كشتار و ضرب و شتم هاي وحشيانه، باز مردم همچنان درخيابان قرار مي گذارند. ويژگي اين جنبش تا امروز بي سر بودن اش است. به همين دليل تا امروز دوام داشته است. اگر غير از اين بود با دستگيري وسيع فعالان سياسي، اين جنبش نيز مي خوابيد. اما شاهد هستيم با وجود اينكه كودتا تلاش مي كند خود را هراسناك نشان دهد و از همه نيروهايش براي سركوب استفاده كند، بخشي از مردم همچنان به حضور خياباني خود ادامه مي دهند. پس راندن ترس از خود باعث مي شود كه بخش ديگري از مردم كه دچار ياس از تغيير شده اند، با مشاهده رشادت اين عده به آنها بپيوندند. با بيشتر شدن حضور خياباني مردم، رژيم كودتا چه كارمي تواند بكند؟ بايد سركوب را بيشتر كند. از نيروهاي بيشتر استفاده كند و دست به كشتارهاي وسيع تر ي بزند. اين مسئله اگر چه ممكن است باعث فرو رفتن معترضان در خود شود اما هميشه به معناي از بين رفتن معناي مبارز نيست. چنين رژيم هايي چاره اي ندارد جز كشتن بيشتر. كشتن بيشتر مي تواند مردم بيشتري را راديكال كند. ضمن اينكه نيروهاي سركوبگر نيز دچار افول و ريزش مي شوند. اين ريزش چه در نيروهاي سازمان دهنده و آمر، چه در خودعاملين سركوب، باعث پيشروي بيشتر مردم مي شود. در اينجا نقطه اي وجود دارد كه آنها ديگر نمي توانند بكشند، و مردم مبارز ديگر نمي توانند دست از مبارزه بكشند.

بي راس بودن اين جنبش داراي اين ويژگي مثبت است كه اولا از شكل گيري كاريزماي ديكتاتور منش جلوگيري مي كند و دوما طيف وسيعي از اقشار با سلايق متفاوت را گردهم مي آورد. با توجه به انقلاب 57 ، اين بار اين اقشار دريافته اند كه مجبورند باهم همزيستي كنند و بر نقاط مشتركشان براي رهايي و اداره كشور پافشاري كنند.

به محض اينكه رژيم كودتا دست به كشتار وسيع بزند، بايد براي هميشه به عدم برود. اما اگر دست به كشتار و سركوب وسيع تر نزند، هر روز بايد شاهد حضورهاي خياباني باشد كه در حال گسترش است. دراين صورت بايد عقب نشيني كند، كه همچين چيزي از كودتاچيان برنمي آيد. بنابراين آنها تنها يك راه دارند: سركوب بيشتر. دستگيري موسوي و خاتمي و نهايتا محاكمه هاشمي. دستگيري بيشتر افرادي كه به زعم انها دنبال انقلاب رنگي هستند(وزير علوم گفته بود كه حتي پايان نامه هاي دانشجويان درراستاي انقلاب مخملي است). دستگيري بيشتر مردم عادي(كه اين به معناي پيوستن بيشتر مردم به جنبش است، حتي درميان مومنان خودشان). كودتاچيان به دنبال شخم زدن فرهنگ، سياست،‌ بوركراسي جمهور اسلامي است براي همين بايد بخشي از خود را جراحي كند كه الان در حال انجام اين كار است. چنين كاري تنها با سركوب فراگير انجام پذير است. خلاصه آنكه تنها راه باقي مانده براي آنها سركوب و كشتار وسيع است. تاكيد آنها بر اينكه در تجمعات مسالمت آميز،‌ آشوبگران سلاح گرم و سرد حمل مي كردند، براي گرفتن مجوز براي سركوب بيشتر است. فشنگ هايي كه قرار است از سلاح آنها شليك شود،‌ اين بار نياز به بهانه اي دارند. اما جنبش كنوني فعلا نياز به استفاده از خشونت نمي بيند. هرچند تضميني وجود ندارد كه هيچگاه از خشونت استفاده نكند. اما اين جنبش تلاش مي كند جواب خشونت را با زور خود نشان دهد. چنانچه معترضان فعلي بتوانند بخش ديگر بورژوازي را متقاعد به انجام تغيير كند،‌ جنبش وارد مرحله ديگري مي شود. سركوب بيشتر مي شود اما هيچ تضميني براي تثبيت كودتاگران وجود ندارد. هدف فعلا يك چير است: استعفاي دولت كودتا و از بين بردن ميليشاي وحشي. و اين كار با شكستن ابهت اقتدار نيروهاي پليس و امنيتي و ميليشيا شدني است. حضور بخشي از مردم در خيايان بعد از اين همه سركوب، نشان دهنده اين موضوع است

Wednesday 5 August 2009

What to do?

چه بايد کرد؟ مشارکتی در بحث تجهيز رسانه‌ای جنبش، محمدرضا نيکفر

Your browser may not support display of this image.

سايت گويانيوز: مهدی جامی، که از کاردانان پهنه‌ی رسانه است، بحثی گشوده است درباره‌ی "رسانه‌ی ملی" و در آن تأکيدها دارد بر اينکه بايستی کمر به تأسيس چنين رسانه‌ای بست. اين وجيزه را من به دعوت او می‌نويسم. خلاصه‌ی حرفم اين است که بايستی کار رسانه‌ای را سخت جدی گرفت و به فکر رسانه‌ يا رسانه‌هايی توانمند بود، ولی با "رسانه‌ی ملی" مخالفم. هم با عنوان آن مخالفم، هم با فکری که در پس آن است

رسانه و جنبش

زمانی رسانه و جنبش مترادف هم بودند. رسانه‌ای تأسيس می‌شد و گرد آن جنبشی پا می‌گرفت. و اگر جنبش رو به سستی می‌نهاد، درباره‌ی آن می‌گفتند که رسانه‌ای وجود نداشت تا هدايتش کند. "چه بايد کردِ" لنين اثری کلاسيک درباره‌ی رابطه جنبش و رسانه است. کاری که لنين در سال ۱۹۰۲ به سوسبال‌‌دموکرات‌های روسيه توصيه می‌کند، تأسيس يک نشريه‌ی آگاه‌کننده و سازمانگر است، حزب گرد آن متشکل می‌شود و گرد حزب، جنبش توده‌ای.
کار رسانه‌، پرورش و پخش انفرماسيون است، و انفرماسيون يعنی به فرم درآوردن. رسانه به آن چيزی که خود فرم دهنده است، يعنی به انفرماسيون، فرم می‌دهد. طبق طرح رسانه‌ی فرم‌دهنده به حزب و حزبِ فرم‌دهنده به جنبش، فرم‌دهی روندی ادامه‌دار است. انفرماسيون به ادراک‌های خام فرم می‌دهد، رسانه به انفرماسيون فرم می‌دهد، اين انفرماسيونِ فرم‌يافته به کانون يک جنبش فرم می‌دهد و آن کانون به کل جنبش و آن جنبش سر انجام به ملت. بر اين قرار رسانه‌ی ملی، رسانه‌ای است که سرانجام بتواند به ملت فرم بدهد.
فرم دادن، منظم کردن است. ويلم فلوسر، فيلسوف رسانه، در انفرماسيون کاهشِ بی‌نظمی را می‌بيند. شاخص بی‌نظمی در ترموديناميک، که فيزيک گرمايش است، انتروپی خوانده می‌شود. رسانه از انتروپی می‌کاهد، چون فرم می‌دهد و با فرم دادن نظم می‌دهد. برای کاستن از انتروپی بايستی انرژی مصرف کرد. رسانه‌ی ملی رسانه‌ای است که از انتروپی ملت بکاهد و اصولاً با کاستن از انتروپیِ توده، يعنی با به فرم درآوردنِ توده‌ی بی‌فرم ،آن را به ملت تبديل کند.
آن انرژی چيست که می‌تواند اين گونه از بی‌نظمی بکاهد و به توده‌ی وسيعی از آدميان فرم دهد، يعنی آنان را به خط کند و جهت دهد؟ آن انرژی از کجا می‌آيد؟

تعليم عمومی ملّت

تلقی از مردم، به عنوان توده‌ی بی‌فرمی که بايد توسط کسانی که فکر فرم‌يافته‌ای دارند، فرم بگيرد، خاص دوره‌ی ناسيوناليسم است. "چه بايد کردِ" لنين را هم می‌توان به عنوان يکی از جلوه‌های فکر اين دوران خواند. روسيه عقب‌مانده و ناآگاه است، درس‌خوانده‌ها اندک‌اند، تزار و اشراف روشنفکران را به بازی نمی‌گيرند و روشنفکران ناراضی چاره را در فرم دادن به جنبشی می‌بينند که به کشور فرم تازه‌ای دهد. شرط اين کار را فرم دادن به ذهن مردم می‌دانستند. اينجاست که رسانه ضرورت می‌يابد.
شبيه اين منطق را در رسانه‌های ايرانی می‌بينيم، به شکل بارزی در رسانه‌های عصر مشروطيت و پس از آن در ديگر رسانه‌هايی که می‌گفتند رسالتشان بيدار کردن و بسيج کردن است. سنخ‌نما برای همه‌ی اين رسانه‌ها، هدفی است که نشريه‌ی مکتب‌ساز "کاوه" آن را چنين تبيين می‌کند: «تعليم عمومی ملّت» (سرمقاله "کاوه"، ژانويه ۱۹۲۱).

رسانه و ايدئولوژی

انرژی فرم‌دهنده‌، اراده به قدرتی است که در حوزه‌ی آگاهی با يک ايدئولوژی نمود می‌يابد. ايدئولوژی، سوژه‌ی خود را خلق می‌کند، به نهاد انسانی شکل می‌دهد، زيرا برمی‌نهد که فرد چگونه بينديشد و چه کند. ايدئولوژی جذاب است. انتروپی درونی سوژه، يعنی بی‌نظمی فکری او را کاهش می‌دهد و جهانی را در برابر وی می‌گستراند که فرم‌پذير است. در اين حال اطمينانی درونی به امکان کاهش انتروپی اين جهان وجود دارد و همين امر جهان بی‌سامان را تحمل‌پذير می‌کند.
رسانه و ايدئولوژی پيوند تاريخی ژرفی با هم دارند. تئوری رسانه و تئوری ايدئولوژی در نزد لوئی آلتوسر، همپوشی کامل دارند. اين تئوری در زمانه‌ای مطرح شد که هنوز منظور از رسانه را رسانه‌ی کلان می‌دانستند، چيزی همچون راديو و تلويزيون دولتی/ملی. شايد به اين جهت است که ايدئولوژی مورد نظر آلتوسر هم يک ايدئولوژی کلان فراگير است. او زبان را فراگير و يکدست و بدون ديالکت (گويش و لهجه) می‌ديد و از اين رو از ايدئولکت‌ها، يعنی گويش‌های فردی، و سوسيولکت‌ها، يعنی گويش‌های گروه‌های اجتماعی غافل بود. به اين نکته نيز توجه نداشت که ايدئولوژی فقط نظم ايجاد نمی‌کند، سامانی را نيز به هم می‌زند. در مورد رسانه نيز می‌توان همين را گفت. رسانه به يک اعتبار انتروپی اطلاعاتی را کاهش می‌دهد، و از طرف ديگر با نشستن در يک محيط رسانه‌ای و خرابکاری ناگزير در کار رسانه‌های ديگر بر بی‌نظمی اطلاعاتی می‌افزايد. اختلال می‌تواند رهايی‌بخش باشد. درگيری ايدئولوژی‌ها شايد باعث شود گوشه‌هايی از جهان بار ايدئولوژيک نسبتا خنثايی داشته باشند.
تئوری رسانه تا کنون عمدتا تئوری رسانه‌ی کلان بوده است. نقد امپرياليسم رسانه‌ای مبتنی بر اين باور بوده که رسانه اساسا رسانه‌ی کلان است، رسانه‌ی امپريال است. کسی فکر نمی‌کرد که روزی خرده‌رسانه‌ها، رسانه‌های کوچک و فردی، کلان‌رسانه‌ها را چونان امروز به چالش بکشند و يا کلان‌رسانه‌هايی چون فيس‌بوک و توئيتر و يوتيوب شکل گيرند که فراهم آمده از خرده‌رسانه‌ها هستند.
به سادگی نگوييم که زمانه عوض شده است و اينک می‌توان تئوری ديگری را در مورد رسانه، به جای تئوری‌های کلان‌بين گذشته نهاد. لازم است به گذشته که می‌نگريم، از آن انتقاد کنيم. در گذشته گويش‌های فردی و گروهی را نمی‌ديدند و زبان را يکدست تصور می‌کردند. ايدئولوژی را يکپارچه و فراگير می‌پنداشتند و نمی‌ديدند هر کس هم که اسير آن است، از آن چيزی خاص خودش را می‌سازد. می‌گفتند که ايدئولوژی سوژه را می‌سازد و از آن طرف نمی‌ديدند که سوژه هم ايدئولوژی را می‌سازد.

نقد ايدئولوژی

شايسته نيست که مدعی شويم از شيوه‌ی نگاه رسانه‌ای گذشته فاصله گرفته‌ايم، در همان حال انتظارمان از رسانه فرم‌دهی باشد. بايستی از انديشيدن در چارچوب منطق فرم‌دهی اجتناب کنيم. اگر بخواهيم با کمک رسانه به جنبشی فرم دهيم، بايستی در آن انرژی ايدئولوژيک بريزيم. ما سوژه‌ای می‌شويم که به رسانه فرم می‌دهيم و رسانه خود به مثابه سوژه، به يک ايدئولوژی فرم می‌دهد. اين ايدئولوژی فرم‌گرفته، زندگی مستقل خود را می‌يابد، برمی‌گردد و به رسانه و به ما، که سوژه‌ی فرم‌دهنده‌ی آن بوديم، فرم می‌دهد. هر چه ادعا بزرگتر باشد، انتروپی‌ای که در اين کنش و واکنش‌ها بايستی بر آن غلبه کرد، بزرگتر است. پس ما به انرژی ايدئولوژيک بيشتری نياز داريم. بسيار محتمل است که رسانه‌ای که خود را رسانه‌ی ملی می‌خواند، رسانه‌ی ايدئولوژی‌زده‌ای شود، آن هم در وضعيتی که اين مفهوم را نمی‌توان به صورتی قانونی کنترل کرد و اساسا اين عنوان مطرح شده است تا باب تازه‌ای از قانون‌گذاری را بگشايد. ايدئولوژی آن يا يک ايدئولوژی کلان است يا می‌رود که به چنين چيزی تبديل شود؛ در اين صورت از نهاد به برنهاد دگرديسيده می‌شود، از سوژه‌ی ايدئولوژی به ابژه‌ی آن. يا اينکه اين توان را ندارد يا نمی‌يابد، در اين حال فقط يک ايدئولکت پرمدعاست که انرژی آن صرف آن می‌شود که يک گويش ويژه‌ را نماينده‌ی کل زبان جلوه دهد.
حتّا در وضعيتی که بتوان بر صفت "ملی" در "رسانه‌ی ملی" کنترل قانونی برقرار کرد – طبعا در يک نظام دموکراتيک – من ترجيح می‌دهم از چنين صفتی چشم بپوشيم و به شيوه‌ی آلمانی‌ها شبکه‌ی عمومی راديو و تلويزيون را "عمومی-حقوقی" بناميم، متعلق به عموم، برپايه‌ی ماليات ويژه‌ی گرفته‌شده از عموم مردم، دارای پايه‌ای حقوقی و زير کنترل دموکراتيک مردم.
وجه تمايز بنيادی "عمومی-حقوقی" از "ملی"، شفافيت و کنترل‌پذيری محتوای آن است. صفت "عمومی-حقوقی" ادعايی با خود دارد که می‌توان آن را بندبند کرد، هر بندش را بازبينی و بازرسی و در صورت طرح شکايتی در باره‌ی آن به صورتی حق‌مدارانه آن را موضوع دادرسی قرار داد. "ملی" اين شفافيت را ندارد.

شفافيت و حقانيت

شفافيت آن کيفيتی است که اگر چونی پهنه‌ی سياست را تعيين کند، امکان درآميختگی اخلاق با آن را فراهم می‌کند. حق در شفافيت است. کار رسانه به‌حق است، اگر وظيفه‌ی خود را شفاف‌سازی قرار ‌دهد.
تکليف رژيم مستقر تا حدی روشن است. اين به اين معنا نيست که تکليف آينده و وظايف ما نيز روشن است. ما از يک دوره‌ی ابهام به دوره‌ی ديگری از ابهام گام می‌گذاريم. نيکوست که رسانه‌هايی شکل گيرند که وظيفه‌ی خود را ابهام‌زدايی قرار دهند، ابهام‌زدايی از رابطه‌ها، برنامه‌ها، شعارها و هدف‌ها.
خرده‌رسانه‌ها به جنگ کلان‌رسانه‌های دولتی رفته‌اند و فضا را تا حدی روشن کرده‌اند؛ همهنگام سردرگمی ايجاد کرده‌اند. رسانه‌ی فردی بنا بر طبيعت خود نمی‌تواند جای رسانه‌ی عمومی را بگيرد. ما به رسانه‌های عمومی نياز داريم، به رسانه‌های توانا و حرفه‌ای، حرفه‌ای به اين معنا که به کار باکيفيت رسانه‌ای خود متعهد بوده و ادعاهايی ‌کنند که از توان حداقلی برای برآوردن آنها برخوردار باشند.
اين رسانه‌ها بايستی ساختاری شفاف داشته باشند. پيش از هر چيز لازم است منابع ماليشان علنی باشد. تنها با اتکای هزينه‌هايشان بر کمک‌ مالی مردم، "ملی" نمی‌شوند. هر قدر هم توانا و پرنفوذ باشند، هيچ يک رسانه‌ی تمام ملت نخواهد بود.

بگذاريد از هم‌اکنون اجازه ندهيم کسی، حزبی يا رسانه‌ای خود را نماينده‌ی ملت معرفی کند. ملت خوشبختی خواهيم شد، اگر ديگر کسی نخواهد يا نتواند با صفت "ملی" يا همانندهای آن ما را خوشبخت کند

Heard

به ابطحی و عطریان‌فر اکستازی خورانده‌اند

پیش از این فاش شده بود که بازجویان دستگاه امنیتی دولت کودتا به زور قرص هایی به خورد بازداشت شدگان داده اند و آنها را برای اجرای نمایش اعتراف دروغین آماده کرده اند. دختر و همسر ابطحی این خبر را از قول او منعکس کردند هرچند ابطحی ناچار شد در مصاحبه نمایشی اخبار 30 : 20 ماجرای قرص خوردن را تکذیب کند. اما فیلم اعترافات در دادگاه خیلی چیزها را روشن کرد. قبلا حدس زده می‌شد که قرص‌های « ترمادول » یا « متادون » که در ترک مواد مخدر مرفینی مثل تریاک یا هروئین به کار می‌رود به بازداشت‌شدگان خورانده شده. اما بازبینی چندباره تصاویر دادگاه به ویژه وضعیت حرف زدن و به خصوص دست تکان دادن عطریان فر به وضوح نشان داد که قرص به احتمال زیاد یکی از انواع قرص‌های روان‌گردان یا اکستازی است. حرکات دست و لحن حرف زدن عطریان‌فر در این فیلم بسیار غیرطبیعی است و او در عینی که چندان با شور حرف نمی‌زند مرتب دست‌های را باز می‌کند و به اطراف تکان می‌دهد. حتی در عکسی که انگشت‌هایش را به علامت v پیروزی گرفته است فرم بسیار غیرطبیعی است. یک دست را جلوی تریبون گرفته و دست دیگر را بالا برده. به نظرتان یک نفر با حالت طبیعی ممکن است چنین ژستی موقع حرف زدن بگیرد ؟

ایجاد هیجان، اضطراب و حتی گرم شدن چانه برای حرف زدن از تاثیرات مستقیم این گونه قرص هاست. بر خلاف تصور عموم قرص اسکتازی اصلا توهم زا یا چنین چیزی نیست. بعد از خوردن قرص لازم است مایعات نوشیده شود و حرکاتی انجام شود تا در اصطلاح رایج قرص در بدن « بترکد». وقتی این مراحل انجام نشود تاثیر قرص به احساس رضایت و لذت درونی شخص منجر می‌شود.

Sign it

پرونده ی ایران در دستور کار شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار دارد و تاکنون سه قطعنامه ی تحریمی علیه ایران به تصویب رسیده است. فرایند عملکرد علی خامنه ای، احمدی نژاد و دیگر زمامداران جمهوری اسلامی مردم ایران را نه تنها با خطر تصویب تحریم های اقتصادی شدیدتر رویارو کرده است، بلکه احتمال حمله ی نظامی را هم نمی توان بکلی نادیده گرفت. با صدای بلند گفته و می گوئیم که با هرگونه تحریمی که با عث افزایش درد و رنج مردم ایران شود، مخالف هستیم. حمله ی نظامی هم کشور را بکلی ویران خواهد کرد. کوشش جمعی ما باید مصروف این امر گردد که شورای امنیت سازمان ملل را مجاب سازیم تا بجای نابودی ایران و ایرانیان، زمامداران خودکامه ی جنایت کار ایران را مجازات نماید. اگر دولت های غربی نگران سیاست ها و عملکرد رژیم حاکم بر ایران اند، چرا به جای آنها مردم ایران را مجازات می کنند؟ بهتر است حکم بازداشت تمامی سرکوبگران صادر شود و به محض خروج هر یک از آنان از کشور، بازداشت و محاکمه گردند.
بازداشت افراد بی گناه، شکنجه ی جسمی و روحی آنان در سلول های انفرادی، اعتراف گیری به روش های استالینیستی، کیفرخواست هایی که به وسیله ی جاسوس های اسرائیل نوشته می شوند،دادگاه های انقلابی پس از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب،و... همه و همه، نمادی از عدالت قضایی سلطانی است که باید مصداق جنایت علیه بشریت به شمار روند. دادگاه اعتراض کنندگان به تقلب برنامه ریزی شده ی انتخابات نمونه ی جالبی از "تعقیب قضایی به دلائل سیاسی" است.
همه ی این وقایع نشان می دهند که پرونده ی "جنایت علیه بشریت" زمامداران جمهوری اسلامی را باید به طور جدی دنبال کرد و آنان را به پای میز عدالت کشاند و داد مردم ایران را از آنها ستاند. برای این منظور اگر چه نیازمند شواهد و مدارک سال های پس از 2002 هستیم، که باید به کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل تحویل داده شوند،
اما امضای هر ایرانی در پای متنی که به همین منظور تهیه شده است، نه تنها بر تعداد شاکیان می افزاید، بلکه نهادهای بین المللی را به انبوه ایرانیان ستم دیده مواجه می سازد که به راحتی نمی توان نادیده شان گرفت. هر کس که با خواندن متن کیفرخواست بیدادگاه سلطان و دیدن تصاویر بازداشت شدگان دچار عذاب وجدان شده است،حداقل کاری که می تواند انجام دهد مشارکت در این پروژه ی ملی است. وقتی فرزندان دلیر ایران زمین را قتل عام می کنند، وقتی گروه دیگری را در سلول های انفرادی قرون وسطایی شکنجه می کنند، آیا وظیفه ی اخلاقی ایرانیان مقیم خارج حکم نمی کند که جنایت کاران را به دادگاه های بین المللی بکشانند؟ آیا سکوت در برابر جنایت، مشارکت در جنایت نیست؟ موسوی، خاتمی، و دیگران رویدادهای پس از انتخابات را جنایت و فاجعه خوانده اند. آفرینش چنان فجایعی از سلطان و مریدانش عجیب نیست، فاجعه ی بزرگ تر آن است که بسیاری از افراد این جنایات را می بینند و سکوت می کنند. یکی از سیاست های علی خامنه ای این بود که رذیلت های اخلاقی را به فضیلت تبدیل کرده است. سکوت در برابر شکنجه و جنایت، و حالت عدم اطلاع به خود گرفتن، بخش مهمی از رذیلتی است که متأسفانه میان ما فراگیر شده است. بهانه تراشی برای سکوت و بی تفاوتی، کار چندان دشواری نیست

استمداد از جامعه جهانی به مقصود متوقف ساختن جنایات جمهوری اسلامی ایران و تعقیب عاملین آن

هم وطنان گرامی، دولت کانادا پذیرفته است شکواییه مردم ایران را خطاب به مجامع بین المللی به شورای امنیت سازمان ملل ببرد، برای این امر به 000′60 امضا نیازمندیم، لطفاً نهایت همکاری را در پخش و جمع آوری امضا بنمایید
برای امضا شکواییه لطفاً بر روی لینک کلیک کنید
امضا كردن اين نامه هيچ گونه تهديدی برای شما ايجاد نخواهد كرد
چراكه تنها لازم است نام و آدرس ايميلی وارد كنيد كه لزوما ادرس
عمومی ايميل شما نيست يعنی شما برای اين امضا كافيست يك آدرس موقت بسازيد تا به تعداد امضا ها بيافزاييد
اگر خواهان آزادی هستيم بايد تلاش كنيم
لطفا به طور گسترده اطلاع رسانی كني

Monday 3 August 2009

Tazeha 3

مقاومت استراتژيكي و تاكتيكي(3)

حميد اشرف

مسئله شكاف در جمهوري اسلامي، انحرافي مطرح شده است. از اينرو بايد آن را به مسير درست خودِ تحليل بازگرداند. همانطور كه در"تحليلي از درون ايران" نشان داده شد، اين شكاف دو جنبه دارد: الف) شكاف تاريخي در خود شيعه و بالبطع در اسلام سياسي ب) شكاف سياسي كه خود را طي روند حذف در اين سي سال به مناسبت هاي گوناگون ظاهر كرده است و ذوره آن در دوم خرداد 76 عيان شد. بدين سان، آنچه اكنون شاهد هستيم نه خود شكاف بلكه تلاش براي پر كردن آن شكاف از طريق كنار گذاشتنِ بخشي ديگر از حاكميت است. اين مسئله در طرح حاكميت يك دست از طرف رهبردرمقابل حاكميت دوگانه اي ا زطرف برخي نيروهاي اصلاح طلبِ درون نظام معلوم مي شود. به همين دليل اين نيروها تاكيد زيادي بر انتخابات داشتند. جناح رهبر نيز در چند انتخابات گذشته تلاش كرد به هر نحو، از ورود اصلاح طلبان به انتخابات جلوگيري كنند و انتخابات را تبديل به مسئله اي بي اثر كنند. موضع صريح رهبر، و نمايندگي او،‌ در سوگيري از يك جناح، به معناي پايان يافتن فراجناحي بودن اوست.

انتخابات رياست جمهوري دهم بهترين فرصت براي پر كردن آن شكاف و دوپارگي، بود. بنابراين بايد از اين نگرش خوشبينانه كه شكاف درون نظام زياد و عيان است، دست برداشت و با خوانشِ پركردن شكاف از سوي قدرت، به مسئله جنبش دموكراتيك اخير نگاه كرد. در غير اين صورت آن خوشبيني، چه بسا مسير نادرست و سراب گونه اي براي پيشبرد جنبش بدست دهد.

بنابراين صورت مسئله اين است: اكنون كه آنها در صدد پر كردن شكاف برآمده اند، چگونه مي توان از اين يك دستي (كه نيروهاي جديدي از نظام قرار است آن را نمايندگي كند) جلوگيري كرد. آنها براي استقرار وضعيت جديد خود، در شكل كودتا، در درجه اول سركوب بي حد و مرزي را طلب مي كنند. اين نيروهاي جديد الزاما بايد نيروهاي توليدي را توسعه بدهند. براي اين كارنيروهاي مولد پيشين را بايد سركوب و طبق راه حل نهايي، حذف كنند. از اين رو ، يا بايد نيروهاي اجتماعي را ابتر و اخته كنند، به عبارتي، بايد حد مصرف گرايي و تفرج و لذت تن را زياد كنند كه دراين صورت بورژوازي نظم استقرار يافته را پذيرا مي شود(البته خوش گذراني لااقل در ظاهر شريعت امري مذموم تلقي شده و اين مسئله ايست كه با آن طرف هستند)، يا بخشي از بورژوازي كه در روند خودآگاهي حركت مي كند بايد به طور تميز پاكسازي شوند. البته هردوي اين روش ها،‌ تضادي را در درون خود رشد خواهند داد.

اما براي مقاومت در برابر اين گونه سركوب ها بايد چه كار كرد؟‌ تاكتيك و استراتژي چه مي تواند باشد؟ اول، عمده بورژوازي بايد متقاعد شود كه نيازمند تغيير است، در اين مسير بايد بداند كه مسحور تغيير عوام فريبانه نشود. دوم بايد متقاعد شود كه وحشت و ترسِ الغاشده، با مقاومت پس مي نشيند. نيروهاي مقاومت، بر خلاف گذشته كه تحت يك طبقه مشخص تعريف مي شدند، اكنون پهنه بيشتري را دربر گرفته اند. اين نيروهاي مقاومت آنچه در دستور كار خود بايد داشته باشند، كه تاكنون اين گونه نشان دادند، بر مبناي كار خلاقانه خود، شكستن وحشت وترسِ پليسي است. زيرا نخسيتن گام در رسيدن به نوعي خودآگاهي، اخراج ترس از سيستم آگاهي است. همچنين راهبردهاي عاري از خشونت( كه علي الابد نمي تواند تداوم يابد) براي مقاومت مورد بحث است. بهترين راه در امان ماندن نيروي مبارزه از دشمني كه داراي ابزار قتال است، اين است كه در برابر چشمش قرار نگيرد، به عبارتي براي عمل عاري از خشونت در يك مقطع بهتر از دور از چشم اش يعني پشت سرش قرار گيرد.

نيروهاي بي اثرشده و درگير مصرف، يا به عبارتي در-خود مانده، تنها با ايجاد شوك به خودآگاهي براي تغيير دست پيدا مي كند. اگرچه اين روند شايد كمي زمان بر باشد، اما نيروهاي مقاومت با شكستن ترس امنيتي، مي توانند، به اين مهم دست پيدا كنند. از بين رفتن وحشت پليسي، اما مردم را از سياست رايج به معناي امري زشت، جدا مي كند، و آنها را به سمت سياستِ رهايي بخشي مي راند. اين مسئله حتي كمك مي كند كه پركردن شكافي كه جناح فوق الذكر در كار خود دارد، ناكام ماند زيرا نيروي بورژوازيِ بي اثر شده از طريق ترس و مصرف گرايي، نيروي بازمانده از حركت و كرخت شده، نيروي در-خودمانده، اعتقاد كاذبي كه در او القاءشده كه وضع همين است كه هست،‌اينها بروند بدتر مي آيد، و صورت آرماني اين چنين حكومتي كه مي تواند خوشبختي را براي ما ارمغان آورد،‌ در او شكسته مي شود و آگاهي رهابخش باعث مي شود آزادانه به هر سو حركت كند.

بنابراين، شكستن ابهت امنيتي كه بخشي از آن در تهديدات كلامي به طور كذبي ايجا د مي شود،‌ مي تواند گامي براي رهايي واقعي باشد. اين كارباعث مي شود كه بخشي از اجتماع، حتي كه فارغ از بارگذاري ايدئولويك هستند، از حالت محو و مسحور شده نسبت به يك روند سلطه، به درآيند. دراين صورت اين نيروهاي اجتماعي نقشي مشخص تر و نافذتر از پيش بازي خواهند كرد به طوري كه خود در كنارنيروهاي مقاومت قرار مي گيرند و در شكستن هرچه بيشترِ ستم آشكار شركت مي جويند. از بين بردن نگاه امنيتي و پليسي،‌ همچنين باعث آزادانه فكركردن و بيان آزادانه خواسته ها مي شود. زيرا دراين صورت جريان آزاد بيان ها و تضارب آنها مسير روشن تري را در پيشروي نيروهاي اجتماعي مي گذارد. بنابراين، شكستن ترس منبعث از نهادهاي سركوبگر، مي تواند هم تاكتيك و هم استراتژي تلقي شود.

Tazeha 2

هدف چيست؟(2)

حميد اشرف

بارها شنيده ايم كه يك بار انقلاب كرديم،‌ مگر چه شد؟ بد رفت و بدتر آمد. درايران، بورژوازي اين پرسش را در برابر خود قرار داده است كه هدف از اين كشمكش ها چيست؟ او همچنان نسبت به تغيير ريشه اي ترديدهاي بسيار دارد. عموما مي گويد كه هزينه دادن چه فايده اي دارد؟ آنها، كلا حكومت گران، جز سوءاستفاده از مردم كاري نمي كنند. به عبارتي، از نظر او، سياست پدر و مادر ندارد پس بهتر است كاري نكرد. بدين ترتيب، از اين توجيه حكمي جز به فكر خودت باش در نمي آيد، چه برسد براي تغيير از او دعوت به كمي ازخودگذشتگي و همدلي كنيد. چگونه مي توان بورژوازي را از اين ترديدها رها كرد؟ اولين گام تغير در بينش او نسبت به سياست رايج است. اينكه سياست تعريف ديگري غير از آنچه به طور ايدئولوژيك در ذهن اش رخنه كرده، مي تواند داشته باشد. يعني سياستي كه در اثر حضور خود او شكل مي گيرد، نه به خاطر فرمان راندنِ حكوت كنندگان. يعني سياست بايد جزئي از فعاليت خود شود نه امري بيرون از حيات. براي اين كار بايد هدفي براي خود ايجاد كند. بخشي از ترديد او با طرح اين هدف قابل حل است.

بنابراين، بايد او را در وضعي قرار داد كه از خود بيرون بيايد و در- خود نماند. وقتي بگوييد هدف اين است كه دولت كودتا بايد استعفا دهد، مي گويد فرض كه چنين اتفاقي بيافتد. مگر ميرحسين از خود "اينها" نيست؟ اوسي سال است كه در خدمت نظام بوده است وانگهي او در اطلاعيه هاي خود مدام از نظام مقدس و امام راحل حرف مي زند. گرچه اين توجيه درست است. از او بايد پرسيد كه آيا از وضع موجود راضي است يا خير؟ در صورت پاسخ مثبت، ادامه بحث معنا ندارد. اما نمي تواند پاسخ مثبت دهد چون او راضي نيست. بنايراين بايد او را متوجه كرد كه تغييرات از آسمان نمي يايند يا نمي توان ديگران هزينه بدهند و ما بهره ببريم زيرا در اين صورت اصلا تغيير رخ نمي دهد. او بايد بداند كه دولت كودتا هر روز كه بگذرد، مي خواهد وضعيت خود را تثبيت كند. كودتا بيشتر مي خواهد. بنابراين، وضعيت فرد به اين حداقل هاي موجود باقي نمي ماند و روز به روز همين حداقل ها را از دست خواهد داد. اين دليلي است كه او بايد كاري كند.

هدف ها مي توانند چندگانه باشند زيرا اگر هركدام شدني نبود بايد به ديگري متوسل شد. اينكه بورژوازي مرتب نق بزند كه اينها بايد بروند يا اگر اينها هم بروند بدتر از اينها سركار مي آيند، علامتِ سرخوردگي است كه باب طبع كودتاست. هدف مي تواند خواستِ آزادي دستگيرشدگان باشد، هدف مي تواند اعلام آمران و عاملان كشتار باشد، هدف مي تواند..... هدف مي تواند استعفاي دولت كودتا باشد. اينها اهدافي هستند كه هم شدني هستند و هم قابل پيگير. اما اگر بگوييد هدف تغيير اساسيِ رژيم است، بورژوازي با اين كه چنين خواست دروني داشته باشد اما در تصورش دست يافتني نيست. سالگرد 18 تير نشان داد به رغم تهديدها و سركوب ها، بخشي اراده اين را دارند كه هدفي از اهداف گفته شده را پيگيري كنند. همين عده مي توانند اعتماد كثيري از مردم را براي تغيير جلب كنند و او را از رخوت و سرخوردگيِ سياست پدر و مادر ندارد يا كار خودشان است، آزاد كنند. تشريح مرتب و سخنِ دائم از نوع حكومتي كه شايسته مردم ايران است، يكي از روش هايي است كه مي تواند مانع پيشروي سرخوردگي از تغيير شود. بالاخره روزي پي خواهيم برد كه قابل سركوب شدن نيستيم و آنها نمي توانند ما را سركوب كنند.

Tazeha 1

تحليلي از درون ايران(1)

حميد اشرف

خوش بيني يا منبعث از وضوح و روشني واقعيت است يا ازساده انگاري سرچشمه مي گيرد. تحليل خوش بينانه از وضعيت موجود ايران، گويي از دومي نشات مي گيرد. اينكه مرتب گفته مي شود، نظام دچار بحراني است كه از حل آن عاجز است، بيشتر به خوشبيني ساده انگارانه مي ماند. ناتواني در مهار بحراني كه مدت ها پيش براي ساختن بدان فكر شده است، چگونه مي تواند نفي وضعيت موجود را در پي آورد. اما يكي از امكان هاي بحث كه ربط مستقيمي به اين وضعيت دارد، برشمردن دوپارگي هاي موجود است. اين دوپارگي در هر دوره اي و هربار تحت عناوين متفاوت ظاهر شده است. اين نوشته قصد ندارد جريان شناسي اسلام را بازشمارد، بلكه صرفا به دوپارگي ها تناقض ها درجريان اسلام و وضعيت امروز آن اشاره دارد.

1)سلطنت و نهاد روحانيت هميشه در تاريخ ايران، دو مرجع تصميم ساز بوده اند. دوره روحانيتِ سلطنت(ظل الله) پشت سر گذاشته شد و اكنون ايران در حال طي دوره سلطنتِ روحانيت است. شيعه، مذهبي است كه در درون خود حامل تاريك روشنايي هايي بسياري است، اين تاريك روشنا، امكان رخ دادن هر چيز دوگانه و متناقض را همزمان و در زمان مي دهد. اجتهاد درشيعه همواره در برابر سني گراها قرار داشته است. شايد همين اجتهاد، امكان قلمروي تاريك روشنايي را فراهم كرده باشد. تقسيم بندي شريعتي به شيعه علوي و شيعه صفوي، يكي از امكان هاي متناقض و متضاد در اين مذهب است. يا آنچه به اسلام سياسي و اسلام سنتي مشهور است نيز در همين سوست. اسلام سياسيِ(فقهاتي) خميني در برابر اسلام سنتيِ بروجردي بود. اسلام شريعتي و طالقاني نيز اسلام سياسي بود. دراينجا باز شاهد دوپارگيِ اسلام سياسي هستيم. اين از مشخصه هاي اصلي شيعه است كه همواره واجد دوپارگي ها يا قلمروي تاريك روشناست. اسلام سياسي، دوپاره است: اسلام فقاهتيِ روحانيتي و اسلام غيرفقاهتيِ بدون روحانيت. ابتداي انقلاب،‌ تثبيت اسلام فقاهتي بود. اين مسئله ايست كه هاشمي ضمن بركناري بني صدر در نامه اخير خود اشاره دارد. او از اسلام فقاهتي دربرابر اسلام غير فقاهتيِ دفاع كرد.

3) در كنار اين دوپارگي ها، تناقض ها، تاريك روشنايي ها، يك چيز نيز به حيات خود ادامه داده است: محو همين وضعيتِ تاريك روشنا. شيعه هميشه سنتز يا حل و فصل، يا رفعِ هگلي را در خود داشته است. چه درمقام حكومت مدار بالادست، چه در مقام حكومت شونده پايين دست. فرضا اين حل و فصل، به رفعِ تام و تمام يعني كشتن ، تبعيد يا صورت هاي ديگر كشيده شده است. پروژه منتظري و بني صدرسازي كه اين روزها مكرر براي موسوي استفاده مي شود، نمودهايي از اين كشمكش است يا به لحاظ تاريخي مي توان به ملاصدرا اشاره كرد.

4) اسلام سياسي خميني در انقلاب ايران غالب شد. در واقع،‌ اين نوع اسلام اعتراضي در مقام كسب قدرت، موجب نفي خود را فراهم كرد. پذيرش عنوان جمهوري اسلامي، به نوعي يكبار ديگر، دوپارگي و تاريك روشنايي را ظاهر ساخت. باالطبع، شيعه ي جمهوري اسلامي، كه برخي آن را در جهان منحصر به فرد مي دانند، زيرا به زعم آنها ،دست كم، مدعي كنار هم نشاندن هم جمهوريِ متعلق به جهان مدرن است و هم منادي عرفان و معنويت. يا به عبارتي ديگر، ‌اين نظام، آميزه اي از عقلانيت و معنويت است. گذشته از همنشيني اين دو مقوله متضاد، اما شيعه ي جمهوري اسلامي، خود از ابتدا حامل دوپارگي بوده است. تنازع درون آن در دهه شصت نيز ديده مي شود، آنچه گاه در قالب مجمع روحانيون، يا روحانيت، يا به طور كلي در روحانيت چپ و راست تعريف مي شود. تنازع بين آن دو با وجود امر ولي فقيه و كاريزماي خميني پنهان بوده است. اما در دهه هفتاد و بيشتر در ده هشتاد،‌ شاهد اين دوپارگي هستيم.

5) دوم خرداد، فاصله بين دولت و حكومت، دو شقه بودن اسلام سياسي (تحت هر عنواني مي توان آن را جاي داد:روشنفكري ديني/اسلام فقهي، روحانيت چپ/راست، تكنوكرات مسلمان/بازار سنتي، و غيره) عيان كرد. مقوله ولايت فقيه، كلي بود كه هريك مي خواستند آن را نمايندگي كنند. در واقع، ولايت فقيه،‌ پوشاننده اين فاصله و تناقض بود. تنازع براي نمايندگي بارز بود كه البته سرانجام موجب شد اسلام راست گرا بتواند نمايندگي را به عهده بگيرد. اما اين وضع ناتمام باقي ماند. هرچند، جمهورِ شيعه ي جمهوري اسلامي، با چند انتخابات ازجمله مجلس هفتم، هشتم، شوراي شهر، به طور پيشبيني پذيري، افول خود را طي كرد. اين اولين گام هاي عملي حل و فصلِ شيعه بود. تلاش ميرحسين در شكلي از اسلام جمهوري محور، براي بازپس گيري جمهوريت نظام است، چنين تلاش هايي همان ظهور تناقض درون شيعه ايران است.

6) مي رسيم به انتخابات دهم رياست جمهوري. اسلام جمهوري محور، هنوز پايان نيافته بود،‌ بنابراين نمايندگان آن، به دنبال نمايندگي بودند. موسوي/كروبي، نمايندگان اين شكل بودند. راه حل نهايي، يا حل و فصل قطعي شيعه، مي بايست به كار گرفته مي شد. يعني همان چيزي كه طي دوره اصلاحات، نظريه پردازي شد، اين بار بايد به عرصه عمل درآيد. گفيتم امر ولايت فقيه، تا اين زمان نقش پنهان كننده كاريزماتيك داشته است. فصل الخطاب بود اما با احتياطِ حفظ تاريك روشنايي.

آيا حمل چنين تناقض ساختاري به طور بي نهايت امكان پذير بود؟ براي حل آن چه كاري بايد صورت مي گرفت؟ در انتخابات دهم، فاصله دولت/حكومت، اسلام روشنفكري/فقهي، و غيره لاجرم بايد برداشته مي شد. تنها يك راه حل وجود داشت، اينكه خود ولايت فقيه،‌ اين شكاف را نمايندگي كند. به عبارتي،‌ در اينجا ديگر،‌ خودش بايد فاصله را پر مي كرد، آن هم با نمايندگي كردن خود. هيچ راه ديگري براي برداشتن اين فاصله-تاريخي- وجود نداشت. از سويي ديگر، نمايندگي كردنِ مستقيمِِ اخير تحت پروژه هايي چون انرژي هسته اي، طرح انضباط اجتماعي، رفع تبعيض، برقراري عدالت( كه بارها تحت عباراتي نظير عدل علي، عدالت علي را همگان ياراي تاب ندارند و...) نشان از يك تقليل اجتناب ناپذير جايگاه ولايت فقيه از امر لاهوتي به قدرت ناسوتي است. خود اين روند وجهي از سكولارشدن دارد. واژه برخورد قاطعانه كه بسيار به كار برده مي شود، سواي فريب نهفته در آن، با فرض صداقتش، همچنان به معناي تحكيم قدرتِ اين جهاني است.

7) اما از طرف ديگر، چيزي كه بايد در انتخابات دهم عمده مي شد و از چندسال پيش آغاز شده بود، برجسته كردن تفاوت قشر تهي دست با باقيِ اقشار جامعه بود. بدين منظور به قشر تهي دستِ غيرشهري متوسل شدند. به عبارتي بايد به آنها گفته مي شد كه شهرنشين ها، علت اشرافي گري هستند و بنابراين حق شما را خورده اند. حضور اينان در نيروهاي لباس شخصي بارز است. در برخي درگيرهاي خياباني اخير، شايعه اي بين مردم وجود دارد كه اين نيروها خارجي هستند، به همين دليل بي رحمانه دست به ضرب و شتم و كشتن مي زدند. اين پتانسيل نفرت در مثله كردن از كجا ناشي مي شود؟ به نظر مي آيد سواي اينكه شايعه خارجي بودن اين نيروها را نبايد رد كرد ( و شايعه تعليم اوباشِ زنداني به عنوان وسيله سركوب) ، اما طبيعي است كه فرض كنيم با عمده كردن تضاد اشرافي گريِ شهرنشيني و تهي دستان غير شهرنشين، پتانسيل نفرت زياد شود. سواي نفوذ ايدئولوژيك و توجيه كردن هاي ايدئولوژيك طي چند دهه، وتاكيد بر به خطر افتادن ارزش هاي ديني، نبايد ايجاد اين پتانسيل نفرت براي حفظ قدرت را ناديده گرفت. هرچند بايد فرض ديگري را در نظر آورد: اين قشر تهي دست غير شهرنشين، به طور كاذبي ساخته شده است، يعني بي آنكه وجود بيروني و درجايي مشخص داشته باشد، آن را درست كرده باشند. زيرا حتي در چندسال اخير هستند اقشار تهيدستي كه از وضع اقتصادي خود همچنان ناراضي هستند. البته يافتن و ساختن لمپنيسم در شرايط بد اقتصادي، تحقير عمومي، فضاي ترويج رياكاري چندان كار دشواري نيست.

8) مشخصه بورژوازي ساخته شده ي شهر نشين، رياكاري و فريبكاري است. اين قشر كه عمدتا در شرايطِ كارِ دلالي، پرورش يافته و عادت كرده است، به راحتي براي توسعه منافع شخصي خود، براي حفظ موقعيت و ارتقاء آن دست به فريبكاري مي زند. چرا كه نه؟ اين نوع بورژوازي، در عين حال كه با حكومت همكاري مي كند، در هر موقعيتي سر آن را كلاه مي گذارد. با فريب، عموما درهاي بسته به منافع شخصي گشوده مي شود. از اين منظر، حكومت كه خود توليدگر آن است و بازتوليد فريب را دريافت مي كند، نمي تواند به اين قشر اعتماد داشته باشد اما درعين حال نمي تواند به آن نيز بي اعتماد باشد و بدون اين بورژوازي كار خود را پيش ببرد. به همين دليل بايد دست به سركوب بزند. اما مشخصه شبح وارِ فريبكاري به اين راحتي گير مي افتد؟

اتفاقات اخير خياباني نوعي تمرد و سركشي نسبت به پدران بورژوازي خود بود (حتي اگر اين تمرد را تمرد اديپيِ فرويدي تعبير نكينم). يكي از شعارها اين بود: سي سال خوردن وُ خوابيدن بسه. اين پيام روشني به پدران و مادران نسل انقلاب است. اين درگيري ها روي مضحكي نيز دارد. درست در نقطه اي كه خون فرزندان زمين مي ريخت، در نقطه اي نه چندان دور، بورژوازي در كار شاپينگ بود. در فيلم هاي كمدي ديده ايم كه در يك سوي خيابان مردم در حال نزاع هستند، در سمتي ديگر، فرضا مردي سر ميز غذا با شمعي روشن برياني تناول مي كند. بورژوازي ما (چه مذهبيِ مسجد برو كه نگران تشكيك در نمازش است ، چه بورژوازي كه نگران درست برنز شدن بدن هايش است) با كالسكه بچه در تفرجگاه و مراكز خريد، نمي خواهد ببيند در سمت ديگر خيابان چه روي مي دهد اما طرفه انكه بچه كالسكه اين درگيري ها را با با كنجكاوي بيشتري از والدين نگاه مي كند.

9) حتي اگر اين توجيه كه براي مقابله با تهاجم غربي يا بهتر بگوييم منطق سرمايه، اسلام فقاهتيِ چسيبده به قدرت بايد حاكميت را يك دست كند، رويايي كه از چندين سال پيش، در برابر تزِ حاكميت دوگانه، شكل گرفت، باز فريب يا در خوشبينانه ترين حالت نقصي در آن به چشم مي خورد. در حقيقت،‌ تعبير درست ترِعبارتِ مقاومت در برابر منطق سرمايه جهاني اين است: بايد كاري كنيم كه خود منطق سرمايه شويم. شعار ما مي توانيم از همين مسئله برمي خيزد. كاري كه فرضا چين كمونيستي كرد. آيا امروزه مي توان چين كمونيست چند دهه پيش را همچنان رژيمي كمونيستي دانست؟ وارد شدن در منطق بازار جهاني، پايبند بودن به قوانين آن، چگونه از چين همچنان يك حكومتِ ارزشي مي سازد؟ البته اگر چين در گرفتن بازار جهاني به خاطر توليد بالا موفق است، يكي از دلايل آن، حميّت مردم چين است. روحيه اي كه كمتر مي توان در ايران سراغ گرفت، به ويژه درحوزه توليد كردن. روياي ايران اسلاميِ فقاهتيِ ولايي كه برجهان سيطره بياندازد، بيشتر به مزاح مي ماند.

پذيرفتن همان منطق جهاني و استفاده از تكنولوژي غربي(ازجمله تكنيك و تجهيزات هاي سركوب) اما با دستكاري در نام آن با عناوين و پسوند و پيشوندهاي اسلامي، جز فريب چه نامي مي تواند داشته باشد؟

مقاومت دربرابر منطق سرمايه، و به دنبال آن يكدست كردن حاكميت و كنار گذاشتن بخشي از خود حاكميت كه اتفاقا سازنده شيعه جمهوري اسلامي بودند، تنها توجيهي براي حل و فصلِ تناقض تاريخي شيعه و متعاقب آن سركوب دروني براي گرفتن منابع اقتصادي از بخش ديگر است.

10) تظاهرات اخير اگرچه نسبت به اعتراضات پيشين گامي رو به جلو بود،‌ اما نشان داد كه بخش اعظم شهرنشين ها همچنان در روند تغيير (چه برسد به تغيير راديكال) ترديد دارد، از آگاهي كاذبي رنج مي برد و حتي با سكوت خود طرف وضع موجود، يعني دلال كاري و فريبكاري را مي گيرد. حتي اگر آن اسلام فقاهتيِ ولايي در كوتاه مدت موفق به سركوب همه جانبه شود، كه چنين برمي آيد، حتي اگر كليه منابع اقتصادي را در جهت منافع شخصي خود به كار گيرد، اما نمي تواند جلوي نيروهاي مولدي كه خود به طور اجتناب ناپذيري مي سازد و بايد بسازد، را بگيرد. در چنين شرايطي كه فاقد وفاق ملي و حميّت است، درست همان كساني كه هميشه وفاداري خود را بارها اعلام كرده اند، و از آنها انتظار نمي رود، به يكباره طبق همان پارادايم فريبكاري، ضربه خود را خواهند زد. ضمن اينكه فرزندان در آينده راه ديگري را پيش مي گيرند. وقاحت سركوب و كشتنن، ترس از كشتن و كشته شدن را از بين مي برد. در اين ميان، بايد ديد اين بورژوازي دربرابر خون ريخته شده بر سنگفرش ها چه رفتاري نشان مي دهد؟

How is the weather in Caracas

Caracas Climate

Caracas has a tropical climate. Summer temperatures range between 18°C and 29°C (64°F and 84°F) and winter temperatures between 16°C and 27°C (60°F and 81°F). The dry season runs from December to April and the rainy season from May to November.